یکی از مهمترین حرکتهای روشنگری در جهان اسلام پیدایش مکتب معتزله می‌باشد. ما درباره این مکتب در کتاب مطالعات تطبیقی در فلسفه اسلامی مفصل سخن گفته ایم که خلاصه آنرا برای شما گزارش میدهیم .
 پیروان این مکتب کاملاً دینداری را براساس عقلانیت استوار ساختند تا آنجاکه  درصدد بودند حوزه عقل را تا جایی گسترش دهند که همواره در حریم وحی و ایمان شناخته شود و نقش ایفا کند. هر چند مکتب اعتزال، همچون دیگر مکاتب و نحله­ها در اسلام، در اواخر دوره اصحاب رسول اکرم(ص) به وجود آمد، لکن می­توان ریشه اصلی آن را در زمانی پیشتر یافت، در زمان خود پیامبر اکرم، اسلام مرکب از اصولی ساده و کلی بود این سادگی مرام تا مدتی بعد از ایشان نیز ادامه یافت. جنگهای مسلمانان با رومیان و ایرانیان به فاصله کوتاهی پس از مرگ رسول الله(ص) روی داد و نیروهای مادی و ذهنی عربها را کاملاً به خود مشغول داشت به علاوه مسلمین در آغاز، آنقدر سرگرم اشاعه ایمان بودند که چندان فرصتی برای روی آوردن به مباحثات انتزاعی در خصوص اعتقادیات نداشتند. با این همه، حتی در آن هنگام هم گروهی از اصحاب که با جنگ و امور نظامی سروکار چندانی نداشتند، از فراغت کافی جهت مطالعات کلامی و سایر فعالیتهای علمی برخوردار بودند. غرض آن دسته از اصحاب است که به «اصحاب صُفه» معروفند اگر چه این گروه عموماً به کار بستن بی­قید و شرط عقل و استدلال را در مسائل دینی جایز نمی­دانستند، اما در موارد لزوم، برای آشکار ساختن نتایج مترتب بر احکام دینی در پرتو عقل و استدلال اهتمام می­نمودند. جدای از این دسته، از افرادی مانند علی(ع)، عبدالله ابن مسعود، و معاذ بن جبل نیز نام ببریم. اینها در بسیاری موارد به استدلال عقلی تمسک می‌کردند و اینها بودند که زمینه مکتب اعتزال را فراهم ساختند.
         طبیعی بود که با پیشرفت فرهنگ اسلامی در متصرفات رو به گسترش مسلمانان، مسائل مختلف ظاهر شود و مکتبهای جدید فکری به وجود آید. لازم به ذکر است که تنها مکتبها و نحله­هایی اهمیت پیدا کردند که ریشه سیاسی مشخصی داشتند. نمونه این امر، ریشه تشیع از یکسو و منشأ خوارج از سوی دیگر است. بعدها نیز اهل مکتب قَدَریه که بنیانگذار واقعی مکتب اعتزال بودند، تحولات سیاسی روز را اساس کار خویش قرار دادند. محور اصلی مکتب قدریه آزادی اراده انسان در اعمال و رفتار خویش است.
         اولین کسی که جرأت اعلام نظریه قدریه را به خود داد «معبد الجٌهَنی» بود. وی در اوایل روزگار بنی­امیه زندگی می­کرد و آن ایام دوران قساوت بود و تعقیب و آزار و خونریزی‌های بی­رحمانه­ای در بلاد اسلام برای استوار کردن سلطه بنی­امیه. در نتیجه، نوعی احساس خشم و نفرت عمومی در میان مردم وجود داشت. عربهای آزادی­خواه نمی­توانستند به راحتی چنین اموری را تحمل کنند و از مقامات دولتی پاسخهایی برای سؤالهای زیر مطالبه و با این سئوالات آنانرا استیضاح می کردند.
–       چرا به اینگونه اعمال وحشیانه دست می­زنید؟
–       آیا اینها همه خلاف روح تعلیمات اسلامی نیست؟
–       مگر شما مسلمان نیستید؟
مقامات حکومتی تا می­توانستند تظاهر به بیگناهی می­کردند و برای این منظور به یک برداشت کلامی دست میزدند وچنین  پاسخ می­دادند: ما مسؤول آنچه انجام می­دهیم نیستیم؛ همه کارها را خداوند می­کند؛ خیر و شر به دست اوست.
به روایت مورخان، معبد الجُهَنی با عطاء بن یاسر، یکی از اصحابش، روزی نزد حسن بصری که شخصیتی مذهبی و صاحب نام بود رفت و گفت «ای اباسعید، این فرمانروایان خون مسلمانان را می­ریزند و کارهای اسف انگیز می­کنند و می­گویند کارهایشان به حکم خداوند و منتسب به او است». حسن بصری پاسخ داد «آنان دشمنان خدایند و دروغ می­گویند».
بنا براین، اولین نظریه نخستین پیروان معتزله این بود که: «بشر مسؤول افعال بد خویش است؛ اینگونه اعمال نباید به خدا منتسب گردد». این نظریه به اصل قدر معروف گردید، و از این رو نخستین معتزله به قدریون موسوم شدند. به همان دلیل به آنان عدلیون یعنی قائلان به عدالت خداوند نیز می­گفتند، زیرا معتقد بودند که عدل الهی تنها در صورتی شامل حال بنده می­شود که بشر مسؤول اعمال خویش دانسته شود. معبدالجهنی این عقاید را آشکارا به مردم تبلیغ می­کرد و به این سبب حَجاج وی را در سال ۸۰ هـ. / ۶۹۹ م. به فرمان خلیفه عبدالملک اعدام کرد.


0 پاسخ

دیدگاه خود را ثبت کنید

تمایل دارید در گفتگو شرکت کنید؟
نظری بدهید!

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *