قبلا گفتیم در تاریخ فقیهان شیعه در قرون اولیه مداخله در قدرت حاکم و تلاش برای تشکیل قدرت را به هیچوجه مشروع نمی دانستند و حتی به جز اقلیت اندکی قایل به اجرای حدود در زمان غیبت معصوم(ع) و اقامه نماز جمعه نبودند.
البته نباید چنین گمان شود که اگر عده زیادی از علمای شیعه بدست قدرتهای حاکم شهید شده اند ، شهادت آنان بهخاطر خروج و حرکتهای سیاسی آنان بوده است. خیر چنین نیست. نویسنده کتاب «شهداء الفضیله»  زندگانی ۱۳۰ نفر از علمای شیعه، از قرن چهارم هجری تا عصر خویش را گرد آورده‌است. یکی از آنان شهید اول از شخصیت‌های طراز اول علمای شیعه بوده که به وضع فجیعی شهید شد و تا آن زمان سابقه نداشته که چنین افرادی را با آن وضع دلخراش به قتل برسانند. ولی ایشان به هیچوجه نظر سیاسی قدرت طلبانه نداشته است. او همانند بیشتر فقهای شیعه ولایتی در حد امور حسبه برای فقها قائل بوده است و احکام مربوط به حدود و جهاد را در دوران غیبت تعطیل می‌دانسته (شهید اول، القواعد و الفوائد، جلد ۲، ص ۱۸۳ و ۱۴۴ و الدروس الشرعیه، جلد ۳، ص ۱۷۴ و جلد ۲، ص ۴۷ و ص ۶۷ و جلد ۱، ص ۲۶۲)
به نظر او احکام اسلامی برای از بین بردن ظلم و ایجاد عدالت است و این جز به دست امام معصوم ممکن نیست و سپردن این امور به دست غیر معصوم در دوران غیبت حرام است(شهید اول، القواعد و الفوائد، جلد ۱، صص ۳۶–۳۸ و ۲۴۸ و الدروس الشرعیه، جلد ۲، ص ۶۵، و ص ۱۲۵ و ذکری الشیعه، جلد ۱، ص ۴۲، و اللمعه الدمشقیه، ص ۹۰ و ص ۹۴)
شهید اول  قضاوت را منصبی در حد حلّ و فصل دعاوی می بیند و به نظر او قاضی امکان تصدی  مسؤولیت‌های سیاسی اجتماعی را ندارد. 
حتی در قرن هشتم خواجه علی موید آخرین حاکم سربداران که به ترویج تشیع امامی در خراسان پرداخت و در دفاتر و سکه‌ها از اسامی دوازده امام استفاده می‌کرد، نامه‌ای به شهید اول نوشت و او را به خراسان دعوت کرد؛ ولی ایشان نپذیرفت به خراسان برود واز آنجا که وظیفه فقیه را صرفاً بیان احکام شرعیه میدانست، فقط کتاب لمعه دمشقیه را  به عنوان دستورالعمل فقهی و حکومتی سربداران نوشت و آن را به خراسان فرستاد تا بر اساس آن عمل کنند.( ابرو، ذیل جامع التواریخ رشیدی، ۱۳۵۰ش. ص ۲۵۰)
تفکر قدرت اندیشانه فقط از سوی اقلیتی از فقیهان شیعی ارائه می شد ولی همین اقلیت ناچیز و بخصوص برخی در قرون بعدی در گوشه و کنار جهان تشیع با تفسیرهای قدرت طلبانه از منابع فقهی اولاً  گاه مبادرت به اجرای حدود شرعیه می کردند و ثانیاً با همین اندیشه و طرز فکر چه بسا در مسایلی مانند اقامه نماز جمعه و جهاد با کفار و غیره مداخله می نمودند.
علی بن عبدالعال معروف به محقق کرکی فقیه قرن هشتم(۱۵۳۱-۱۴۶۱م)(۹۴۰-۸۷۰ق) با تشکیل دولت صفوی درزمان شاه اسمعیل به دعوت شاه به ایران آمد  ولی محقق کرکی در زمان شاه اسمعیل توفیق چندانی به دست نیاورد، یعنی در زمان او فرصت زیادی برای دست یابی در اداره امور کشور نیافت. اما در زمان شاه طهماسـب، او از شـاه طهماسـب یـک  فرمان کتبی گرفت که شاه آن را به دست خودش با املای شیخ کرکـی نوشـته بـود، و  در میان سران قزلباش پخش کرد. متن این حکم چنین بود : «هرکــه مخالفــت خــاتمُ المجتهــدین، وارث علــوم ســید المرســلین، نائــب الأئمــه  المعـصومین [شـیخ کرکـی] بکنـد، و در مقـام متابعـت نباشـد، بـیشـائبه ملعـون  ومردود [است]، و به سیاسات عظیمه و تأدیب بلیغه مؤاخذه خواهد شد. »
مـــا در ایـــن دوره بـــا دو اصـــطلاح مواجـــه ایـــم کـــه یکـــی «مخـــالفین » و دیگـــری  «معانِدین» است. گرچه این دو اصطلاح درمواردی به جای هم به کار رفته اند، ولی  اصــطلاح نخست بــرای سردســتگان تبرائیــان رقیــبِ شــیخ کرکــی و اصــطلاح دوم بــرای  سنیان و شیعیان زیدی و اسماعیلی به کار می رفته اسـت. ایـن هـردو اصـطلاح توسـط شـیخ کرکـی ابـداع شـدند تـا همه ی  کــسانی کـه بـا مهاجران از روسـتاهای لبنـان همــسو  نبودند با چوب «مخالف» یا «معاند» تکفیر شده از میان برداشته شوند.  شـیخ کرکـی پـس از نویـساندن حکمنامـۀ شـاه تهماسـب، فتـوائی شـرعی صـادر  کرد که در هیچ کدام از شهرهای ایران نباید «مخالفان» و «معاندان» زندگی کنند.  این فرمـان شـرعی بـرای بیرون راندن همگـانیِ ایرانیـان سـنی مانـده و شـیعیان اسمـاعیلی و زیدی از شهرهای خودشـان بـود. صـاحب قـصص العلمـاء در ایـن بـاره چنـین نوشـته  است :  او امر کرد که مخالفان و سنیان را [ازشهرها] بیرون کننـد تـا مبـادا کـه مـوافقین را گمراه نمایند .
پس از مرگ شاه اسماعیل، محقّق کَرکی به عنوان نائب امام مهدی در همهٔ شئون اقتصادی، سیاسی و دینی دولت شیعی جدید صاحب اختیار مطلق شد تا آنجا که شخص شاه طهماسب نیز نائب او به شمار می‌آمد و او را به مقام شیخ الاسلامی نائل کرد (مهدوی، سید مصلح الدین ، خانوان شیخ الإسلام ،اسفهان، ص۳۳).
شاه طهماسب صفوی بنابر نقلی که مرحوم سید نعمت اله جزایری درابتدای کتاب شرح عوالی اللئالی دارد خطاب به محقق کرکی گفت:
تو شایسته تری برای حکومت چون تو نایب امام زمان (ع) هستی و من کارگزار تو هستم و دستورات تو را اجرا می‌کنم. (کتاب صفویه از ظهور تا زوال، ص ۳۷۵ و ۳۷۶ ).
بعد از محقق کرکی بستگان نسبی وی از جمله فقیه و حکیم نامدار سید محمد باقر میرداماد سبط محقق کرکی نیز در دربار صفویان مقرب بود و در مواقع لازم از حکومت دفاع شرعی و فقهی می نمود. معاصران میرداماد مانند خود وی همگی از منسوبان به دربار و مورد توجه و احترام بسیارشاه عباس بوده‌اند و شاه با آنان مجالست و دوستی نزدیک داشته است. سابقه ارتباط و دوستی آنان با دربار به ارتباط و دوستی پدرانشان با دربار صفوی برمی گردد.
از علمای بنام معاصر میرداماد، فقیه، محدث، مفسر، متکلم، ریاضیدان، شاعر، ادیب و عارف بلند مرتبه شیخ بهاءالدین محمد عاملی مشهور به «شیخ بهایی» (۹۵۳ تا۱۰۳۰ه۰ق) است شیخ بهایی (رحمه‌الله‌علیه) شیخ الاسلام اصفهان بود و منصب رسمی فقاهت و امور دینی به وی محول گردیده بود.  
عالم نامدار دیگرمحمدباقر مجلسی (۱۰۳۷ – ۱۱۱۰ ق) (۱۰۰۶ – ۱۰۷۷ ش) (۱۶۲۸–۱۶۹۹ م)) معروف به علامه مجلسی،  فقیه شیعه اخباری دوران شاه سلیمان و شاه سلطان حسین صفوی و مؤلف بحارالانوار است.  فعالیت‌های علامه در سه بخش سیاسی، اجتماعی و فرهنگی خلاصه می‌شود. ایشان ابتدا با پذیرش منصب شیخ‌الاسلامی (ملاباشی)، ریاست امور دینی و قضایی را به دست گرفت و از نظر اجتماعی نیز با توجه به قدرت و اقتداری که داشت، در انجام امر به معروف و نهی از منکر و منع منکرات در جامعه و سالم‌سازی آن نقش داشت.
نکته قابل ذکر این است که علامه در عین همکاری با حاکمان، به نصیحت آنها می پرداخت. ایشان در رساله «عین‌الحیوه» ظلم ظالمان را مطرح کرده و شاهان و درباریان را از باده‌گساری، کبوتربازی و فساد برحذر داشته است. می توان گفت که این اقدامات علامه موجب بقای دولت صفوی تا مدتی شد و سقوط این سلسله را به تأخیر انداخت. واقعیت این است که فعالیت‌های سیاسی-مذهبی علامه مجلسی چهل سال قبل از فروپاشی صفویه بود و حدود بیست سال بعد از رحلت علامه مجلسی، دولت صفوی سقوط کرد. در حقیقت اقدامات علامه مجلسی سقوط حکومت صفویه را عقب انداخت.


0 پاسخ

دیدگاه خود را ثبت کنید

تمایل دارید در گفتگو شرکت کنید؟
نظری بدهید!

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *