اگر کتاب روح القوانین را اولین متن بزرگ روشنگری بدانیم ،  می‌توانیم ادعا کنیم که آخرین متن روشنگری کتاب « توماس پِینِ» آمریکایی است که تحت عنوان «حقوق بشر» منتشرشد. البته با یک هدف ولی با دو زاویه متفاوت، زیرا کتاب روح القوانین مونتسکیو بر تفکیک قوا پافشاری می کرد و حکومت بریتانیا را الگوی خود قرارداده بود و توماس پین آنرا کافی نمی‌دانست و بر اعلامیه حقوق بشر مجمع ملی فرانسه ۱۷۸۹ را تحسین می کرد.
 
اعلامیه مجمع ملی فرانسه با سه بند زیر آغاز می شود:
1-  انسانها آزاد زاده می‌شوند، ‌تا ابد آزاد می‌مانند و از حیث حقوقشان آزاد و برابرند. بنابراین تمایزهای مدنی فقط می‌توانند مبتنی بر فایده عمومی باشند.
2-  هدف از تمام انجمن‌های سیاسی حفظ حقوق طبیعی و همیشگی انسان است؛ این حقوق عبارت است از : آزادی، مالکیت، امنیت و ایستادگی در برابر ظلم وجور.
3- منشأ هر حکومتی اساساً ملت است؛ فرد و نیز جمعی از اشخاص هیچ کدام محق قدرتی نیستند که صریحاً مأخوذ از ملت نباشند.
به نظر توماس پِین چهارده بند دیگر این میثاق که درباره مسائلی از قبیل منع بازداشت خودسرانه، ‌اصل برائت، وآزادی بیان، همه پیامد این بندهای نخستین هستند.
 
یکی از مطالبی که پِین برآن پای می فشرد آن بود که می‌گفت دموکراسی از آریستوکراسی یعنی حکومت شریفان برتر است و رهبری باید بر شایستگی و تجربه و آراء ملت استوار باشد، نه وراثت.
پِین به خاطر باورش نسبت به حقوق انسانها، با اعمال خشونتهای انقلابی مخالف بود و برای او این اندیشه گران تمام شد. قبلاً گفته بودیم که او به خاطر مخالفتش با اعدام لویی شانزدهم بدست روبِسپیر در دوران «حکومت وحشت»(که قبلاً بدان اشاره کرده بودیم) به زندان افتاد و در یک قدمی اعدام با تلاش سفیر آمریکا در فرانسه آزاد شد و به آمریکا بازگشت و تا زمان وفاتش ( ۱۸۰۲) درآنجا ماند.
 
پس از مدتی توقف حرکت روشنگری در فرانسه، ‌با ظهور و اقتدار ناپلئون بناپارت دومرتبه امیدواریِ به ریشه دواندن روشنگری زنده شد. ناپلئون جوان، آثار ولتر و روسو را مشتاقانه می‌خواند و از آنها متاثر بود؛ به باورهای دینی شکاک بود. برخی تلاشهای اولیه او برای استقرار نهادهایی بود که فلاسفه روشنگری فرانسه توصیه می کردند، مثلاً ۱۷۹۸ حکومت مذهبی خشن[۱] شوالیه سن ژان در مالت را برچید. حکومتی که با خشونت به قدرت رسیده بودند وبسیار مترف وخوشگذاران در قصرهای مجلل زندگی می‌کردند و موقع غذا خوردن باید ارکستر زنده  و اپرا برایشان اجرا می‌شد. بگونه‌ای  که درتاریخ کم نظیر بود. ناپلئون این حکومت را برچید و حکومتی جدید تشکیل داد. ناپلئون برده داری را برانداخت ، به یهودیان اجازه ساخت کنیسه داد. به دانشگاه آنجا که فقط الهیات بود بخش علم را افزود. به هرحال اندیشه های روشنگری را تایید و به تعبیر برخی نویسندگان روشنگری را جاودانه کرد.  
 
البته اظهار نظر درباره ناپلئون مطالعه همه جانبه لازم دارد زیرا افکار و حرکات او در دوران حکومتش بسیار متنوع و گوناگون است، در هنگام جوانی مردی طرفدار صلح و حقوق بشر است بطوریکه بتهون موسیقی‌دان معروف اتریشی ستایشگر ناپلئون جوان بود و می‌خواست به فرانسه مهاجرت کند و در ستایش او سمفونی سوم خود را بسازد و نامش را «بناپارت» بگذارد. وقتی شنید که او امپراطور شده صفحه عنوان سمفونی را پاره کرد و بر زمین ریخت و اعلام کرد « ناپلئون دیگر یک انسان عادی نیست! او اکنون تمام حقوق بشر را پایمال خواهد کرد و فقط در پی ارضای جاه طلبی خویش است (کنی/ص ۱۲۴).
 
این نکته که درباره ناپلئون گفته شد، اختصاص به او ندارد. مطلق‌نگری افراد به خصوص صاحبان قدرت بسیار اشتباه است. از مطلق نگری بالاتر و خطرناکتر، شیفتگی‌های کاریزماتیک است که در تاریخ بشر چه بلاها به وجود آورده که باید در جایی مستقلاً در باره آن سخن بگویم.


[۱] . حسب نقل یک مورخ عرب این گروه پس از فبح بیت المقدس ۷۰هزار نفر را کشته و یا زنده در آتش سوزاندند.


0 پاسخ

دیدگاه خود را ثبت کنید

تمایل دارید در گفتگو شرکت کنید؟
نظری بدهید!

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *