آنچه تا بحال درخصوص روشنگری در جهان اسلام مطرح کردیم مربوط به مباحث الاهیاتی بود و نه مباحث سیاسی. مباحث سیاسی در قرون اولیه اسلامی به نوعی با مباحث الاهیاتی به هم آمیخته بود. متفکرین سیاسی در واقع همان متکلمینی بودند که درباره دین سخن می گفتند.
اینک می خواهیم ببینیم که در مباحث سیاسی اسلامی، یعنی حق حاکمیت، مشروعیت دولت وحکومت، نظم عمومی و مسائلی از این قبیل،  چه افراد و یا چه گروهی نقش روشنگرانه داشتند.
مقدمتاً لازم است بگویم که در رابطه با مبحث مشروعیت حکومت که نخستین بحث در حقوق سیاسی است، اگر کسی ادعا کند که برای نحوه تشکیل دولت و برنامه اداره قدرت از همان روزهای نخستین در کتاب و سنت طرح و برنامه ای منظم و مشخصی وجود داشته، به گونه ای که چون و چرا نداشته باشد، به نظر اینجانب ادعایی است غیر قابل اثبات. هیچ طرح یا برنامه کاری یا اصولی که متضمن یک سلسله ضوابط و قواعد و قوانین اساسی باشد تا بتواند نوع حکومت و شکل سازمان و تشکیلات اجرایی و امتیازها و تکالیف افراد را نسبت به یکدیگر و دولت روشن کند نه توسط پیامبر(ص) وضع شده و نه در قرآن آمده است.
و نیز هیچ نظریه­ی مبرهنی ارائه نشده که بگوید هر محیطی که اسلام در آن نفوذ می کند به تناسب استعداد و احتیاجات ملت خود برای برقرار ساختن نظم و آرامش و پاسداری از مرزها و رفع نیازمندی­های عمومی و توزیع درآمد ملی و نوع روابط تولیدی و حفظ و اجرای قواعد و نظامات به چه گونه دولت یا هیئت حاکمه از میان انواع خود احتیاج دارد.
هیچ مبانی مشخصی شالوده نیافته که نوعی از قوه­های قانون گذاری را ولو مشابه آنچه در یونان و روم و ایران در آن زمان بوده به دست بدهد. مثلاً  اینکه بگوید حکمرانی دارای چه صورتی باید باشد؟ مجلس باید داشته باشد یا خیر و اگر آری، مجلس دایم یا گهگاه تشکیل شود؟ وظایف آن برای اصلاح و تغییر قوانین کهنه و وضع قوانین جدید بر حسب احتیاجات و مقتضیات هر زمان چیست؟ اعضای آن به چه نسبت از چه کسانی و چگونه فراهم آیند؟ دیوان داوری یا قوه قضاییه چه ارکان و تشکیلاتی و از لحاظ حقوق مدنی چه وظایفی باید داشته باشد و مراتب آن برای حل و فصل دعاوی و رسیدگی به امور چه اشکالی را در بر می­گیرد؟ قوه اجرایی که مأمور انجام حکم دادگاه­ها و قوانین و مقرراتی است که به وسیله قوه مقننه وضع می­گردد چه صورت باید داشته باشد و ارتش چگونه باید اداره شود. رییس مملکت چه کسی و از میان کدام مردم و با چه اختیاراتی و در چه حدود باید باشد؟ وزیر کیست؟ و اعضا و افراد همکاران او چه کسانی هستند و تقسیم کار میان آنان چگونه است. چه کسانی و کدام هیئت عالی­ترین مقام قضایی و سیاسی و اجتماعی را تشکیل می­دهند؟ تصمیم نهایی را چه کسی باید بگیرد؟ آیا دیوان آموزش و تربیت در دستگاه دولت لازم هست؟ ارکان دولتی هر یک از کدام سازمان دستور بگیرند و با چه حدود وظایف باید فعالیت کنند؟ نقش مردم باید در دولت­ها به چه صورت باشد؟ مسئولیت­ها را چه گونه باید تقسیم و وظایف را چگونه باید تعیین تا در صورت تقصیر مؤاخذه کرد؟ بالاخره و خلاصه روش تشکیل دولت و برنامه کار و هدف­های تکاملی و بنیاد اقتصادی و ترکیب نظام اجتماعی اسلام به طور منجز بر چه اصول و اساس است؟
خلاصه آنکه ضابطه و قاعده و اصول بنیادینی که مردم با پیروی از آن ضوابط، حکومت یا دولتی را بدون دعوا و برخورد بر سر کار زمامداری بیاورند وجود نداشته است. وقتی دیده می­شود حکام ولایات به زور بر مردم مسلط می­شدند و برای خداپسندانه وانمود کردن عمل خلاف خود از خلیفه به زور حکم می­گرفتند کاملاً آشکار می­شود هیچ ضابطه و قاعده و اصلی وجود نداشته تا مصلحین اجتماعی و صاحب حجتان حق و صاحب رسالتان اجتماعی که در هر زمان هستند با استناد به آن ها به روش غیر قانونی حکام در تصرف ظالمانه دولت اعتراض کنند.
به همین سبب بود که از همان روز رحلت پیامبر(ص) واقعه سقیفه روی داد و میان انصار و قریشِ مهاجر بر سر خلافت اختلاف و منازعه افتاد تا این که جماعت با زور عده­ای امثال عمر با ابوبکر بیعت کردند. کشتن عثمان و غارت خانه او، و دوگانگی بنیادی میان حکومت علی(ع) و معاویه پیدا شد. مردم در آن میان بی­تکلیف ماندند و همان قرآن در حساس­ترین موقع توسط معاویه و عمروعاص وسیله تحمیق و فریب قرار گرفت. نتیجه معکوس شد. علی(ع) مظهر واقعی اسلام و حق به دست افراطی­ترین مدعیان مسلمانی شهید شد و امام حسن(ع) پس از مجروح و غارت شدن به تحریک معاویه و به دست زنش مسموم گردید. شریح قاضی به کفر پسر پیامبر(ص) فتوی داد. یزید دشمن اسلام و افسد فاسدان و ستمگران صاحب شأن نزول تُعِزُّ مَنْ تَشَاءُ شد. مردم هیچ ضابطه و قاعده مبرهنی نیافتند که با توجه به آن حق را به جانب امام حسین(ع) ببینند و به سود یزید شمشیر نکشند. همه گمراه شدند و به نام اسلام و مسلمانی پسر پیامبر(ص) و یاران و فرزندان و اقوام او را کشتند. خیمه­های خاندان پیامبر را غارت کردند، آتش زدند و زنان و  بچه­های آن خاندان را به خواری به اسارت بردند.
رفته رفته امواج انشعابات و انشقاقات سر برداشت و شروع به خودنمایی و پیشرفت کرد و کشتی اسلام پیامبر(ص) و امام علی(ع) و امام حسین(ع) در میان توفان اختلافات و منازعات درهم غلتید. شکافها و عصبیت­ها بروز کرد و جنگ­های خانمان برانداز شروع شد و بلای آن تا چندین سال دوام یافت.
هر ملت و هر قوم در هر جا، ضمن اعتقاد به قرآن و پیامبر(ص)، مذهبی مطابق موقعیت طبقاتی و منافع اجتماعی و وضع جغرافیایی و سنت­ها و آیین­ها و خصایص و به طور کلی فرهنگ ملی سرزمین خود ایجاد کرد.
قرن­ها خلفا و سلاطین و امیران بدون کتاب و قواعد و ضوابط و موازین و نظامات فکری مدون ویژه دولت اسلام، امپراتوری خود را مطابق روش و اصول کشورداری مهیای ایرانیان یعنی به روش دولت زرتشتی ساسانی ادامه دادند.


0 پاسخ

دیدگاه خود را ثبت کنید

تمایل دارید در گفتگو شرکت کنید؟
نظری بدهید!

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *