تفکر ولایت فقیه پس از دوره صفویه به دوره قاجاریه منتقل شد و در همین دوران بود که فقیه بزرگی بنام شیخ محمد حسن نجفی درسال ۱۲۰۲ قمری متولد و در نجف نزد کاشف الغطاء به تحصیل پرداخت و به مرجعیت شیعه رسید. وی به خاطر تالیف کتاب جواهرالکلام فی شرح شرایع الإسلام که یکدوره کامل فقه شیعه بود به صاحب جواهر معروف شد. ایشان  هم در ابواب مختلف جواهر الکلام به حسب بحث، مباحثی مربوط به محدوده اختیارات فقیه مطرح کرده است اما در مورد کلیت این ولایت معتقد است:
اگر ولایت عامه فقیه نباشد، بسیاری از کارهای مربوط به شیعیان معطل می‌ماند.(ج۲۱ص ۳۹۷)
صاحب جواهر کسانی را که درباره ولایت فقیه تردید دارند، مورد نکوهش قرار داده و تلخ گویی می کند، می‌نویسد:
این افراد طعم فقه را نچشیده و از فرمایش ائمه علیهم‌السلام چیزی نفهمیده‌اند(همانجا)
البته ناگفته نماند که صاحب جواهر هرچند معتقد به اصل ولایت فقیه می باشد، ولی ایشان ولایت فقیه مشروع را به معنای تشکیل حکومت و جهاد و قیام به واسطه فقیه نمی دانند. بلکه ایشان  این مسائل را از فقها در دوران غیبت، ‌نهی می کند.( جواهر /ج۲۱ص ۳۹۷) ایشان در جایی می گوید:
«بله ائمه در اموری که می دانستند در زمان غیبت نیاز نمی باشد به فقها اجازه نداده اند ، همانند قیام و جهادی که برای دعوت به حق و دعوت مردم به اسلام است که احتیاج به رهبر، سرداران و لشگرها و حکومت و ازین قبیل دارد. ائمه می دانستند نیازی به این اذن درعصر غیبت نیست. بنابراین اگر در عصر غیبت امکان جهاد باشد، پس امام باید ظاهر شود و دولتِ حق حضرت حجه بن الحسن(عج) ظاهر گردد»
ایشان درادامه هم به این روایت از امام صادق (ع) اشاره می کند که حضرت فرمودند : «اگر من به تعداد این گوسفندان یار می داشتم قیام می کردم»(جواهر، همانجا)
 
ظهور شیخ انصاری:
اما در زمان مرجعیت صاحب جواهر فقیهی روشنگر پا به عرصه جهان می گذارد بنام  مرتضی انصاری دزفولی معروف به‌ شیخ انصاری (۱۲۱۴–۱۲۸۱ق). ایشان که قسمت عمده تحصیلات خودرا نزد ملااحمد نراقی گذراند هرگز با افکار وی همداستان نشد. در همان ایام که نزد وی مشغول به تحصیل بود، نراقی علیه روسیه اعلام جهاد کرد و بسوی تبریز برای شرکت در جبهه حرکت کرد، شیخ مرتضی انصاری با او همراهی نکرد و با او خداحافظی کرد و بسوی دیار و موطن خویش یعنی دزفول و از آنجا به بسوی نجف حرکت کرد. شیخ انصاری هرچند خود را از درس صاحب جواهر بی نیاز می دید و تدریس خود را برای مشتاقان آغاز کرد ولی احتراماً به درس صاحب جواهر شرکت می کرد.
ایشان مولف کتابهای فقهی واصولی عدیده است از جمله کتاب مستطاب مکاسب که از زمان تالیف کتاب درسی حوزه های علمیه قرارگرفته است. ایشان در این کتاب وقتی به مبحث ولایت فقیه می رسد می نویسد :
« و قد رأینا هنا  ذکر َمناصبِ الفقیه، امتثالًا لأمر أکثر حُضّار مجلس المذاکره»( مکاسب ، ج۳ ص ۵۴۵)»
ازین جمله چنین پیداست که به رغم آنکه صاحب جواهر مساله را حل شده و مختومه میدانسته فضلای حاضر درس شیخ انصاری قانع نشده و از ایشان درخواست طرح بحث را نموده اند.
شیخ انصاری (ره) به تبعیت از میر فتاح مراغی صاحب عناوین، نخست یک اصل بسیار مهمی را تثبیت می کند که عبارت است از «اصل عدم الولایه» یعنی مقتضای اصل آنست که هیچکس بر دیگری ولایت یعنی صاحب اختیاری ندارد. ولایت خدا و رسول و ائمه(ع) را به ادله مثبته از این اصل خارج می سازد و می گوید حال باید ببینیم که آیا دلیلی بر ولایت فقیه وجود دارد یا خیر.
شیخ سپس با تقسیم مناصب فقیه، افتا ‌‌و قضا را برای فقیه می پذیرد و مابقی را مورد نقد قرار میدهد و سرانجام درمورد نیابت و ولایت عامه فقیه  از امام معصوم (ع)می گوید:
«  أنّ إثبات عموم نیابه الفقیه عنه (علیه السلام) فی هذا النحو من الولایه على الناس لیقتصر فی الخروج عنه على ما خرج بالدلیل دونه خرط القتاد.»(ج۳ ص۵۵۸). یعنی اثبات نیابت عامه فقیه از امام (ع) دراین نوع از ولایت یعنی اختیارات تام در تصرف و تشکیل حکومت سیاسی به جز مواردی که به دلیل خارج گردد، بسیار سخت تر است از اینکه یک شاخه خاردار را به نحو معکوس دست بکشیم!! این جمله ضرب المثلی است برای کارهای غیر ممکن.
به خاطر همین طرز تفکراست که از شیخ انصاری قدمی و مداخله ای در جنگهای ایران و روس نمی بینیم.
شیخ انصاری به رغم آنکه مدت چهار سال شاگردی ملااحمد نراقی و نیز مدتی شاگردی سید مجاهد و در اصفهان با سید شفتی ملاقات کرده بود و سرانجام همکاری با صاحب جواهر و نزدیکی با او، به هیچوجه متمایل به افکار آنان نشد و معتقد به تحصیل قدرت اجرایی و اقامه حدود و نماز جمعه نبود. 
از افکار روشنگرانه شیخ انصاری تفکیکی است که ایشان میان وظایف قضا و اجرا و افتا می کند که هرچند با نظریه تفکیک قوای مونتسکیو عیناً منطبق نیست ولی به نوعی میتواند مشابهت داشته باشد و از این نظر طرح این موضوع در آنزمان آنهم برای محیطی که هیچ ارتباطی با جامعه مغرب زمین نداشته بسیار جالب وقابل اهمیت است.
شیخ انصاری حسب مدارکی که در دست است در زمان اقتدار سید شفتی سفری به اصفهان داشته و به رغم إصرار سید بر اقامت ایشان در اصفهان، با توجه به اندیشه های سید شفتی نسبت به اجرای حدود، نمی پذیرد و اصفهان را به مقصد موطن خود ترک می کند.
به هرحال تحلیل فقهی شیخ مرتضی انصاری (ره) را برای فضلای نجف  با توجه به عظمت جایگاه علمی ایشان، درنقد نظریه ولایت فقیه، به رغم گذشت سالها از طرح و دفاع از این تفکر توسط محقق کرکی و بعد از ایشان ملااحمد نراقی، سید محمد مجاهد و سیدمحمد باقر شفتی و بالاخره پافشاری صاحب جواهر و تلخ گویی نسبت به مخالفان، می توان نوعی برچیده شدن و پایان دادن به ولایت سیاسی فقیهان شیعه بحساب آورد.
شیخ مرتضی انصاری(ره) با وجود آنکه بعد از صاحب جواهر مرجعیت عامه جامعه تشیع را برای مدت ۱۵ سال متصدی می گردد، هرگز نماز جمعه اقامه نمی کند.
وقتی عثمانیها با اروپاییان در جنگ بالکان ( بوسنی وهرزگوین فعلی ) درگیر بودند از کشورهای دست نشانده خودشان از جمله عراق سرباز خواستند. دولت آنروز عراق بدون اطلاع شیخ انصاری عده ای سرباز از جمله گروهی از شیعیان را به سربازی اعزام کرد. وقتی سربازان کشته شدند وجنازه های آنان به عراق برگشت شیخ انصاری به دولت عراق اعتراض کرد که چرا بدون اطلاع من سرباز اعزام کرده اید و قرار شد بدون اطلاع ایشان اعزام نکنند. وقتی عثمانیها فشار آوردند اینبار قرارشد یا سرباز بدهند و یا بجای آن، پول بدهند. شیخ انصاری به مردم دستور داد که پول بدهند تا کسی به سربازی نرود. پول زیادی جمع شد ولی مردم توجیه نبودند و اعتراض کردند که چرا باید پول به عثمانیان بدهیم. شیخ بیانیه صادر کرد که این پول برای کمک به عثمانیان نیست، برای حفظ جان فرزندانتان است. مردم پول دادند ولی مقداری کم آمد، شیخ انصاری(ره) از وجوهات شرعیه که نزدش بود بقیه را تکمیل کرد و پرداخت نمود و بدین وسیله جان جوانان شیعه را حفظ نمود.
ملاحظه می کنید که جنگ مزبور جنگ با کفار بوده است ولی شیخ انصاری  معتقد بود که حتی المقدور  باید از جنگ اجتناب کرد، هرچند جنگ با کفار.      


0 پاسخ

دیدگاه خود را ثبت کنید

تمایل دارید در گفتگو شرکت کنید؟
نظری بدهید!

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *