عصر روشنگری در اروپا، درقرن ۱۷ و ۱۸ میلادی مصادف است با اواخر حکومت امپراطوری عثمانی در جهان اسلام که حکومتی سلطنتی همراه با ولایت مطلقه پادشاه و سوابق سوء سنتهای بسیار تلخ و خشن از قبیل تجاوز ،غارت، کشتار و بَرده کردن زنان و کودکان که متأسفانه همه بنام اسلام و تحت پوشش دین انجام می‌شد ولی جای انکار نیست که تلاشهای روشنگران و تحولات انجام شده در اروپا، تأثیر بسیار زیادی در متحول شدن مناطق تحت سیطره آن امپراطوری گذاشته بود تا آنجاکه منجر به سقوط خلافت شد. خلافتی که به نام جانشینی رسول الله(ص) باتفسیرهای قدرت پسندانه از دین اسلام برای استحکام پایه های اقتدار خود، دست به چنان کردارهایی غیر انسانی زده‌اند که به نظر می‌رسد هیچ یک از آن اعمال قابل دفاع نمی‌باشد.
ولی برای مطالعه روشنگری در جهان اسلام نباید به عملکرد حاکمان دو امپراطوری بزرگ اسلامی، عباسیان به مرکزیت بغداد و عثمانیان به مرکزیت اسلامبول و فضای به وجود آمده در دوران اقتدار آنان بنگریم زیرا به یقین با حرکتهایی سرزده از مراکز قدرت مواجه می‌شویم که به هیچوجه با اندیشه‌های روشنگرانه  متفکران و خردمندان منطبق نمی‌باشد. برای مطالعه دقیق بایستی اولاً به جهان پهناور اسلامی بنگریم و تحولات رخداده در این ارض پهناور در شرایط گوناگون را مورد بررسی قراردهیم.
 اگر روشنگری دینی را در معرفت عقلانی و خردگرایی دینی خلاصه کنیم می‌توانیم به صراحت ادعا کنیم که حرکت روشنگری اولاً ریشه در معارف قرآن وسنت دارد و ثانیا حرکت روشنگری سابقه‌اش از نظر زمانی در تمدن اسلامی بسیار دیرینه‌تر است از آنچه که در تمدن مغرب زمین رخ داده است.
اینکه گفته شد ریشه در قرآن وسنت دارد، شاهدش آیاتی است که قرآن در خصوص تفکر، تعقل و تدبر و پیروی از حکمت دارد و همگان را به اندیشه‌ورزی در دین و منع از تقلید از آباء و اجداد دعوت می کند شاید همین نکته یک تفاوت اصلی میان قرآن و سایر کتب مقدسه باشد. مثلاً اگر قرآن را با بخش «امثال سلیمان» که در تورات  و رساله اول پولس به قرنتیان باب اول ، بند ۱۷ تا ۲۷ و رساله به کولیسان، باب دوم بند۸ که در عهد جدید آمده و حاوی حکمتها و موعظه‌هایی است مقایسه کنیم خواهیم دید که چقدر وسعت توصیه‌های قرآن مجید نسبت به تفکر در اصل معرفت دینی بیشتر و عمیق‌تر است. به آیه زیر توجه کنید:

وَ إِذا قیلَ لَهُمُ اتَّبِعُوا ما أَنْزَلَ اللَّهُ قالُوا بَلْ نَتَّبِعُ ما أَلْفَیْنا عَلَیْهِ آباءَنا أَ وَ لَوْ کانَ آباؤُهُمْ لا یَعْقِلُونَ شَیْئاً وَ لا یَهْتَدُونَ (۱۷۰-بقره)
و هنگامى که به آنها گفته شود از آنچه خدا نازل کرده پیروى کنید، مى‏گویند بلکه ما از آنچه پدرانمان را بر آن یافتیم، پیروى مى‏کنیم: آیا حتی اگر پدران آنها چیزى نمى‏فهمیدند و هدایت نیافته بودند{‌کورکورانه پیروی باید کنند}؟
 
با همین مضمون یک آیه دیگر هم  آمده (۱۰۴-مائده).
﴿وَإِذَا قِیلَ لَهُمْ تَعَالَوْا إِلَى مَا أَنْزَلَ اللَّهُ وَإِلَى الرَّسُولِ قَالُوا حَسْبُنَا مَا وَجَدْنَا عَلَیْهِ آبَاءَنَا أَوَلَوْ کَانَ آبَاؤُهُمْ لَا یَعْلَمُونَ شَیْئًا وَلَا یَهْتَدُونَ﴾
و چون به ایشان گویند که به آنچه خدا نازل کرده است و به پیامبر روى آورید، گویند: آن آیینى که پدران خود را بدان معتقد یافته‏ایم ما را بس است. حتى اگر پدرانشان هیچ نمى‏دانسته‏اند و راه هدایت نیافته بوده‏اند (کوکورانه تقلید می‌کنند؟ (۱۰۴)
 
در این آیات، قرآن تقلید در دینداری هرچند از سنت آباء و اجداد را مردود اعلام داشته و توصیه می‌کند که دینداری بایستی براساس علم، ‌معرفت و تعقل باشد و جالب این است که در آیه دوم موضوع را با “تعالوا” آغاز فرموده است که حاوی مفهوم رشد و ترقی است. به نظر می‌رسد همین اصل است که در تاریخ تمدن اسلامی جنبش‌های خردگرایی و مقابله با تقلید کورکورانه در معارف دینی به وجودآمده است البته نمی‌توان انکار کرد که این‌گونه جنبش‌ها با مخالفتهای بسیار زیادی از نص گرایان روبرو شد و مکتهب‌های متقابلی تشکیل شد که ما در آینده به آنها اشاره خواهیم کرد. به هرحال دینداری خردگرایانه را قرآن مجید تحت عنوان «حکمت» بنیان نهاده است.
البته در قرآن مجید از قول انبیای سلف نیز توصیه به تعقل و تفکر و تعلیم حکمت آمده ولی باید دانست که این مطالب راجع به انبیای سلف، نقل قرآن است، آنچه هم اکنون مورد مقایسه می‌باشد معرفت عقلانی دین است که درمیان متون مقدسه، این قرآن است که فقط چنین معرفتی را ارزشمند و دینداری تقلیدی را مردود اعلام داشته است.
در تعلیمات اسلامی بخصوص با قرائت شیعی، اصول بنیادین اعتقادی فقط باید از طریق تعقل و تفکر پذیرفته شود و پذیرش تقلیدی بی‌اثر است.


0 پاسخ

دیدگاه خود را ثبت کنید

تمایل دارید در گفتگو شرکت کنید؟
نظری بدهید!

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *