گفتیم یکی از نهادهای سیاسی در رهبری اسلامی بیعت است. آیات قرآن در مورد بیعت برخی مربوط است به بیعت در ایمان و ورود به دین اسلام و بعضی مربوط است به امور سیاسی. از جمله آیات مربوط به بیعت سیاسی آیه زیر است :

” لَقَدْ رَضِی اللَّهُ عَنِ الْمُؤْمِنِینَ إِذْ یبَایعُونَکَ تَحْتَ الشَّجَرَهِ فَعَلِمَ مَا فِی قُلُوبِهِمْ فَأَنْزَلَ السَّکِینَهَ عَلَیهِمْ. (فتح/۱۸)”

خداوند از مومنان، هنگامی که با تو در زیر درخت بیعت کردند خشنود شد و دانست آنچه در دل آنهاست، پس آرامش را بر آنان فرستاد.

   آیه فوق درسال ششم هجری در پی بیعت جمعی از صحابه با پیامبر(ص) نازل شده به مناسبت آن که در زیر درخت انجام گرفته است، این واقعه را در تاریخ اسلام بیعت رضوان نیز می گویند. موضوع بیعت حفظ جان رسول الله (ص)بود[۱]

       مستفاد از آیه فوق آن است که رهبری سیاسی پیامبر(ص) در خصوص زندگی دنیوی مردم به هیچ وجه جنبه قدسی ندارد و بخشی از رسالت و مأموریت وی نیست و کاملاً پیداست که کشور داری و مدیریت دنیوی مردم نه تنها از حوزه رسالت و پیامبری که کاملاً قدسی و الهی است و مردم را در آن راهی نیست، خارج است، رهبری سیاسی  تا آنجا که مربوط به اجراییات و دستورات عملی و انتظامی روزمره مردم است از طریق انتخاب و بیعت خود مردم شکل می­گیرد و البته مورد رضایت خداوند واقع می شود و به دیگر سخن خداوند همین روند را توصیه و امضاء فرموده است و به اطاعت رسول و اولوالامر  امر کرده است. ولی اعلام رضایت و توشیح و حتی دستور خداوند به اطاعت از پیامبر در امور اجتماعی و دنیوی موجب تغییر و تبدیل به یک قدرت الهی و آسمانی برای اداره مردم نگشت. 

  بیعت مردم با پیامبر(ص) به این معنی بود که آنان یک شخصیتی که در امر رسالت جنبه آسمانی، قدسی  و وحیانی دارد را برای یک امر عرفی دنیوی و زمینی انتخاب کرده ­اند و به هیچ وجه چنین تلقی نشد که چون پیامبر(ص) در سمت پیامبری مأموریتی آسمانی انجام می دهد بنابراین هویت قدرت تغییر یافته و حاکمیتی آسمانی شکل گرفته است.

 سنت بیعت در تمام حکومتهایی که دعوی خلافت اسلامی داشته اند از جمله خوارج، فاطمیان، امویان اندلس و حتی عثمانیان، رایج بود. در دوران امویان وعباسیان، بیعت گرفتن از مردم حتی با تهدید و تطمیع رواج داشته است.[۲] گاه مسجدی را با سربازان در محاصره می گرفتند و مردمان را مجبور به بیعت می کردند.[۳] و در ایران تا زمانی متداول بود که حکومتهای تابع خلافت اسلامی در آن استقرار داشتند و ظاهراً با برافتادن خلافت عباسی از میان رفت. افزون بر حکومتها رسم بیعت در میان مخالفان ومعارضان با خلفا نیز وجود داشت مانند بیعت مردم عراق با عبدالله زبیر[۴]، بیعت یاران زیدبن علی بن الحسین با وی[۵]  و بیعت گروهی از مردم با محمدبن عبدالله نفس زکیه در اواخر خلافت اموی و نیز در زمان منصور[۶] و بیعت گرفتن ابومسلم از مردم خراسان برای ابراهیم امام. [۷]

 اکثر قریب به اتفاق فقهای اهل سنت معتقدند که بیعت عقدی است متضمن تعهد دو جانبه یعنی اموری مانند پیروی از بیعت شونده، التزام به اوامر وی و وفاداری به او از سوی بیعت کننده، وتعهد بیعت شونده به حکمرانی بر طبق کتاب وسنت ، حمایت از متابع، و تدبیر صادقانه امور بیعت کننده و مانند اینهاست.[۸] برخی از نویسندگان معاصر نوشته اند که عقد بیعت در حقوق اسلامی قابل انطباق است با نظریه “قرار داد اجتماعی روسو” که از مبانی حقوق اساسی در نظامهای دموکراتیک به شمار می رود. نخستین بار این نظر توسط محمد عبده در مصر مطرح شد، و هر چندکه از جهت مشابهت دقیق میان آنچه آن زمان رایج بوده با آنچه امروز در ممالک مردم سالار با نهادهای انتخاباتی مخصوص به خود رواج دارد  بعدها مورد نقد و ایراد قرار گرفت ولی اصل نظریه تا حدود وسیعی مقبول افتاد.[۹]

 در میان فقهای شیعه متقدم  و بسیاری از متاخرین نیز همین فکر وجودداشته است.آنان نیز بیعت را همچون راهی برای مشروعیت بخشیدن به حکومت حاکمان در زمان غیبت امام معصوم دانسته اند [۱۰]حتی برخی از متأخرین قائلین به ولایت فقیه در عصر غیبت  معصوم(ع) در تحلیل چگونگی اعمال ولایت فقها، برای بیعت نوعی جنبه انشایی قایلند. یعنی معتقدند که  ولایت، با بیعت مردم مشروعیت می یابد همانطور که با نصب میتواند­ مشروعیت یابد. [۱۱] در حالی که برخی دیگر از فقهای ایرانی معاصر  در سالهای اخیر اظهارداشته اند که  نقش بیعت همواره تاکیدی است نه انشایی[۱۲].  دسته اول در پاسخ به این ایراد که اعتقاد شیعه آن است که امامان معصوم از سوی خدا منصوبند و بیعت نمی تواند نقش داشته باشد، می­گویند: دو طریق برای تحقق ولایت وجود دارد یکی نصب  و دیگری  بیعت. اولیای معصوم منصوبند و بیعت  مردم با اولیای الهی مانند پیامبر و امام معصوم (ع) بدین خاطر بوده که در ذهن مردم راهی جز بیعت و تفویض امت  برای ثبوت ریاست و زعامت وجود نداشته وتنها راه معهود همین بوده است و لذا چون دو طریق وجود داشته و یک طریق آشنایی بیشتری با ذهن مردم داشته است لذا رسول الله (ص) امر کرد مردم با علی(ع) بیعت کنند و از قبیل اجتماع علل بر معلول واحد است و”تأکید” هم جز این معنا ندارد زیرا  اگر نصب الهی هیچ ارتباطی با آرای مردم نداشته باشد ومردم هیچ کاره باشند تاکید بی معناست.[۱۳]

   مفاد نظر این فقیهان این است که نصب الاهی در مورد معصوم میسَر است ولی در مورد غیر معصوم طریقی برای تحقق ولایت جز انتخاب مردم وجود ندارد، زیرا نصب میسور نیست.   

  و مفاد نظریه مقابل این است که زمامدار را خداوند متعال نصب می­کند و بر مردم اطاعت او واجب است و بیعت اعلام آمادگی توسط مردم است بر اساس وظیفه  نه بر اساس حق. این نویسندگان تفاوتی میان بیعت با  ولی الله معصوم صلوات الله علیه در زمان حضور و بیعتی که مردم با فقیه می کنند  علی الظاهر تفاوتی قایل نیستند، و لذا اختیارات آنان را نیز برابر می دانند که ادعای بسیار صعب و مستصعبی است. این دسته فقیهان به هیچ وجه نظر خود را مبین نمی سازند که نصب  غیر معصوم توسط خداوند چگونه میسر می گردد؟ اگر گروه زیادی راهی حوزه منوره قم، نجف و یا سایر حوزات علمیه گردند و پس از فرا گرفتن فقه و اصول همگی به مقام اجتهاد و فقاهت نایل گردند و آن ملکه قدسیه را در سینه خود احساس فرمایند، آیا به عدد انفس همه آنان از سوی خداوند ولی امر نصب شده است؟ آیا این فقیهان به حکومت ملوک الطوایفی قایل می شوند؟ آیا نظر آنان نسبت به حکومت و ولایت و تنظیم امور مردم، بهداشت، اقتصاد، حفظ ثغور و دفاع از ملت مسلمان همان اعتقادی را دارند که در مورد مرجعیت فتوا قایلند؟ اگر نه چنین است چه راهی برای تعیین و نظم امور وعدم هرج ومرج “فوضی” پیشنهاد می کنند؟  


[۱] –  بیعت رضوان، عنوان بیعت جمعی از صحابه با پیامبر صلّی اللّه علیه و آله و سلّم ، که به بیعت تحت الشجره نیز معروف است.

این واقعه در قرآن، در آیه ۱۸ از سوره فتح، ذکر شده، که نام بیعت رضوان و بیعت شجره نیز از همین آیه گرفته شده است: بعدها بیعت کنندگان به اصحاب شجره شهرت یافتند. مسجدی نیز در محل بسته شدن این بیعت وجود داشته است.

در تاریخ اسلام بیعت های دیگری نیز اتفاق افتاد که ا زاهمیت زیاد برخوردار است. از آن جمله بیعتهای زیر است:

بیعت عقبه (یا بیعه العقبه)، بیعه النساء،بیعه الحرب (این بیعت، مقدمه هجرت حضرت محمد به یثرب شد.)رک:دانشنامه جهان اسلام مدخل بیعت.

[۲] .برای نمونه رک،ابونعیم اصفهانی،احمد،حلیه الاولیاء،ج۲ص ۱۷۰-۱۷۱بیروت،بیروت،۱۳۷۸

[۳] .همو،ج۷ص۴۲

[۴] -مسعودی، مروج الذهب،ج۳،ص۸۳)

[۵] -طبری، تاریخ، ج۷ ، ص۱۶۷،۱۷۱.

[۶] -مسعودی، همان، ص۲۹۴و۳۰۶.

[۷] -طبری، ج۷ ص۳۷۹-۳۸۰.

[۸] – زحیلی، وهبه، الفقه الاسلامی و ادلته، ج۶، ص۶۸۳-۶۸۴.

[۹] – خطیب، عبدالکریم، الخلافه و الامامه، بیروت، ۱۳۹۵ق، ص۲۸۶-۲۹۲.

[۱۰] -بجنوردی،میرزاحسن،القواعدالفقهیه،ج۵ص۱۷۰رک: دایره المعارف بزرگ اسلامی،ج۱۳مدخل بیعت.

[۱۱] – منتظری، حسینعلی، دراسات فی ولایه الفقیه و فقه الدوله الاسلامیه، قم، ۱۴۰۹ج۱ ص۵۷۵-۵۷۶.

[۱۲] – مکارم شیرازی، ناصر، انوارالفقاهه، ج۱ ص۵۷۶.  

[۱۳] – منتظری، نظام الحکم فی الاسلام ، ص،۱۷۰-۱۷۲.