در نهایت گروهی از شورشیان با یکدیگر متحد شده به قلعه باستیل حمله کردند تا بتوانند به اسلحه و باروت مجهز شوند. بسیاری از مردم، این اقدام را شروعی برای انقلاب فرانسه می‌دانند و امروزه جشن روز باستیل را به عنوان یکی از تعطیلات ملی در فرانسه جشن می‌گیرند. این جریان انقلابی به حومه شهر نیز انتقال پیدا کرد و روستاییانی که سال‌ها استثمار شده بودند، قیام کرده و خانه های اشراف‌زادگان درباری و مأموران جمع‌آوری مالیات را به آتش کشیدند. این شورش‌ها به فرار اشراف زادگان وابسته به قدرت، از کشور سرعت بخشید و مجمع ملی را مصمم کرد تا در سال ۱۷۸۹ میلادی و برای همیشه به نظام فئودالی پایان دهد.
 
مجمع ملی، اظهارنامه‌ای از قوانین دموکراتیک تحت عنوان «اعلامیه حقوق بشر و شهروند» تنظیم کرد که در نظریه‌های فلسفی و سیاسی روشن‌فکرانی مانند ژان ژاک روسو ریشه داشت. این سند، گواه بر تعهد مجمع ملی بود تا رژیم سابق را با سیستمی جایگزین کند که بر پایه فرصت‌های برابر، آزادی بیان و حاکمیت مردم باشد.
 
پس از پیروزی انقلاب فرانسه با کمال تاسف درپی تندروی‌ها وافراط‌های انقلابیون  یک دورۀ ۱۰ ماهه‌ای  که معروف است به نام «عصر وحشت»، در کشور فرانسه به‌وجود آمد.
 
لویی شانزدهم به همراه ملکه ماری آنتوانت تصمیم گرفتند از شهر پاریس فرار کنند. در ۲۰ ژوئن سال ۱۷۹۱ میلادی، لباس خدمت‌کاران را به تن کرده  و به این روش توانستند از کاخ تویلری فرار کنند. یک روز بعد، پادشاه در نزدیکی ورنس (Varennes)شناسایی و دستگیر شد و او را به همراه خانواده‌اش به پاریس بازگرداندند. در نهایت، لویی شانزدهم را به‌خاطر خیانت به کشور و جنایاتش در سال ۱۷۹۳ میلادی به مرگ با گیوتین محکوم کردند. همسر او یعنی ماری آنتوانت نیز ۹ ماه بعد به سرنوشت او دچار شد.
 
 به هرحال خشونت  بسیار بالا گرفت ، هر فردی که مشکوک به دشمنی با انقلاب می‌شد را با گیوتین اعدام می‌کردند. بیش از ۱۷،۰۰۰ نفر در دادگاه محاکمه و اعدام شدند و تعداد نامشخصی نیز در زندان جان باختند یا بدون محاکمه در دادگاه، حکم‌شان اجرا شد.
اعمال خشونت که توسط انقلابیون صورت می گرفت مورد انتقاد واعتراض متفکرین وارباب نظر بود. از جمله «کُندورسه» فیلسوف بالا رتبه‌ای که در انقلاب فرانسه نقش بسیار فعالی داشت، به عنوان یکی از اعضای شورای شهر انتخاب و سپس عضو مجلس قانونگذاری و بعد هم رییس آن مجلس شد و تلاش خود را وقف نوشتن پیش نویس قانون اساسی جمهوری وجزییات یک نظام تعلیم وتربیت عمومی کرد. او با اعمال خشونتها عموماً و خصوصاً با اعدام پادشاه وهمسرش مخالفت کرد. مخالفت وی باعث اخراجش از حکومت وتبعیدش از پاریس شد.
 
کندورسه دراواخر عمرش دست به تألیف کتابی زد که متأسفانه ناتمام ماند. عنوان کتاب  به انگلیسی عبارت بوداز (Sketch for Historical Tableau of the Progress of the Human Mind)
دراین کتاب کٌندورسه  برای برابری کامل حقوق زن و مرد استدلال کرد. در این کتاب تاریخ بشر را در قالب نُه دوره از وضع طبیعی قبل از اجتماع تا تشکیل جوامع مدرن اروپایی تقسیم کرد. او منتظر دوره دهمی بود که بشر از جهل و کوته فکری و استبداد رهایی یابد و در جاده پیشرفت همیشگی بیفتد.
 
عده زیادی از شخصیت‌های مهم روشنگری، خارج از کشور فرانسه در روزهای اولیه انقلاب، ‌پیشرفت‌های فرانسه را تجسم آرمان‌های خودشان میدانستند. دولت انقلابی هم درسالهای اولیه بسیاری از طرح‌هایی که از مدتها پیش  فلاسفه روشنگری از آن حمایت کرده بودند به تصویب رسانید ازجمله : فسخ رتبه ها والقاب – خاتمه دادن به تجارت برده – گشودن باب مناصب حکومتی به روی همه از جمله پروتستانها، یهودیان و ملحدان و بسیاری از گروه‌هایی که هرگز آنان را قبلا سهیم قدرت نمی‌کردند.
 بالاخره درگیری ها واعمال خشونتها به ظهور ناپلئون بناپارت منتهی شد. ناپلئون بعد از به‌قدرت رسیدن، به مردم آزادی سیاسی نداد؛ اما بسیاری از تغییرات مثبتِ دیگری که انقلاب به همراه داشت را به همان شکل حفظ کرد. برای مثال، تمامی مردم در مقابل قانون حقی یکسان داشتند و دیگر پیدا کردن شغلی مناسب بر اساس مقام و طبقه اجتماعی انجام نمی‌شد و مبتنی بر استعداد و مهارت‌های هر فرد بود. روحانیون و اشراف‌زاد‌گان، دیگر مهم‌ترین عضو جامعه به‌شمار نمی‌رفتند.

امروزه با وجود گذشت چند قرن از دوران ناپلیون، تأثیر آرمان‌های انقلاب فرانسه همچنان بر روی نحوۀ زند‌گی بشر قابل مشاهده است. این تأثیر بیشتر از همه در کشورهای اروپایی، آمریکا، کانادا و استرالیا به‌چشم می‌خورد که به شکلی دموکراتیک اداره می‌شوند.


0 پاسخ

دیدگاه خود را ثبت کنید

تمایل دارید در گفتگو شرکت کنید؟
نظری بدهید!

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *