مبحث دوم-اصول ونهادهای بنیادین در رهبری سیاسی اسلامی
مردمی بودن پیامبر اسلام موجب آن شد که قدرت دنیوی در اسلام مردمی شود و به هیچ وجه قدرت آسمانی و الاهی شکل نگیرد. تشکل رهبری اجتماعی و سیاسی پیامبر به موجب آنچه در منابع اسلامی آمده کاملاً مردمی و بشری است و بر پایه نهادها و اصول بسیار مهمی استوار شده که در درون تعلیمات اسلامی وجود دارد. تعلیمات اسلامی از هیچ راز و رمزی برخوردار نیست. پیامبر از همان روزهای نخستین بعثت آموزه های خود را طی اصول و موازینی صریح بیان کرد، اصولی که زندگی مادی و معنوی مردم را شامل میشد و به گونهای بود که انسانها اگر آن اصول را مرعی می داشتند به مدیرتی دنیوی همراه با عدالت و معنویت و تقوی دست مییافتند. اینک به برخی از آن اصول درمباحث زیر اشاره می کنیم:
الف- اصل آزادی و منع سیطره
به موجب آیات عدیده ای از قرآن مجید همان گونه که پذیرفتن توحید، حق انسانهاست، آزادی انسان در پذیرفتن یا نپذیرفتن توحید نیز حق انسان ها می باشد و اسلام هرگز آزادی در نپذیرفتن دین را از انسان سلب نکرده است. لَا إِکْرَاهَ فِی الدِّینِ قَدْ تَبَیَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَیِّ (بقره/۲۵۶) این یک جمله خبری است که معنای انشایی دارد. یعنی این که میگوید “هیچ اجبار و اکراهی در کار نیست” به معنای آن است که نباید هیچ اجبار وتحمیلی برای پذیرفتن دین به کار رود زیرا حق و باطل به حکم وجدان و فطرت انسان مشخص شده است. دین یک امر قلبی است و مادام که آدمی وجداناً و قلباً آن را نپذیرد با اجبار و قهر نمیتوان بر او تحمیل کرد.
إِنَّا هَدَیْنَاهُ السَّبِیلَ إِمَّا شَاکِرًا وَإِمَّا کَفُورًا (الانسان/۳)
الْحَقُّ مِنْ رَبِّکُمْ فَمَنْ شَاءَ فَلْیُؤْمِنْ وَمَنْ شَاءَ فَلْیَکْفُرْ (الکهف/۲۹)
در جامعهای که مؤمنین با آزادی ایمان آورده اند اجرای قوانین شریعت نیز به دست خود آنان با میل ورغبت انجام می گیرد . قرآن خطاب به پیامبر میگوید: فَذَکِّرْ إِنَّمَا أَنْتَ مُذَکِّرٌ لَسْتَ عَلَیْهِمْ بِمُصَیْطِرٍ (غاشیه/۲۱-۲۲) یعنی وظیفه پیامبر تذکر است نه اعمال قدرت و سلطنت. این مطلب در آیات دیگری به تعبیرهای دیگری نیز بیان گردیده است از جمله این که: فَإِنَّمَا عَلَیْکَ الْبَلَاغ (آل عمران/۲۰ /الرعد/۴۰ النحل/۸۲) أَنَّمَا عَلَى رَسُولِنَا الْبَلَاغُ (المائده/۹۲) فَهَلْ عَلَى الرُّسُلِ إِلَّا الْبَلَاغ(النحل/۳۵). درچند مورد قرآن خطاب به رسول الله(ص) می فرماید، تو حفیظ یعنی نگهبان مردم نیستی بدین معنا که پس از اعلام و هدایت آنان نسبت به عمل آنان وظیفه ای نداری ازجمله: مَنْ یطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أَطاعَ اللَّهَ وَ مَنْ تَوَلَّى فَما أَرْسَلْناکَ عَلَیهِمْ حَفِیظاً(نساء/۸۰) هرکس رسول خدا را اطاعت کند ، خداوند را اطاعت کرده وهرکس اطاعت نکند پس ما ترا برآنها نگهبان قرارنداده ایم.
ب- اصل وحدت خانواده بشری. همه انسانها را خدا از یک پدر و مادر آفریده و همگی برادر و برابرند و هیچ عاملی از نژاد، رنگ پوست و غیره نمی تواند موجب امتیاز گردد.
“یَا أَیُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْنَاکُمْ مِنْ ذَکَرٍ وَأُنْثَى وَجَعَلْنَاکُمْ شُعُوبًا وَقَبَائِلَ لِتَعَارَفُوا إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقَاکُمْ” (سوره الحجرات آیه ۱۳) این اصل در قرن معاصر زیربنای سایر اصول حقوق بشری شد و در مقدمه اعلامیه جهانی حقوق بشر مندرج گردید.
ج- اصل عدالت فردی واجتماعی
در قرآن آمده است: “وَلَا یَجْرِمَنَّکُمْ شَنَآنُ قَوْمٍ عَلَى أَلَّا تَعْدِلُوا اعْدِلُوا هُوَ أَقْرَبُ لِلتَّقْوَى”(سور المائده آیه ۸) مفاد این آیه آنست که ظلم را نباید با ظلم مقابله کرد. با ظالم باید به عدالت مقابله شود و در آیه دیگر هدف از بعثت انبیاء را قیام خود ساخته انسانها به عدالت دانسته است. ” لَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا بِالْبَیِّنَاتِ وَأَنْزَلْنَا مَعَهُمُ الْکِتَابَ وَالْمِیزَانَ لِیَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ”(حدید/۲۵) منظور از قیام خود ساخته این است که انسانها خودشان بدون هر گونه اجبار و قهر و فشار به زندگی عادلانه باید برسند.
اصول فوق که نمونه ای از تعلیمات روح بخش اسلام است تشکل جامعه ای را بر میتابید در سایه قدرت کاملا مردمی و بشری و در عین حال متخلق و معنوی، نه قدرت آسمانی و قدسی و الهی.
اصول بنیادین تعلیمات اسلامی موجب آن شد که قدرتی که توسط خود رسول الله(ص) شکل گرفت بر نهادهای دنیوی استوار بود و به هیج وجه شکل آسمانی نداشت. نهاد های زیر برخی از آنهاست:
الف- حاکمیت امت- به کار رفتن واژه امت به جای سایر کلمات به عنوان مرکز ی که حق حاکمیت وتفوق دارد نشان دهنده روش خاص مدیریت اسلامی است. در عصر پیامبر و حتی پس از ایشان واژه دولت به معنای امروزی تأسیس نشد. در قرآن کلمه دولت آمده ولی نه به معنای رایج که مفهومی سیاسی است بلکه “دوله”(به ضم دال ) به معنای امری که دست به دست می گردد آمده است. امت در قرآن با مفهوم “ملت”که به معنای(Nation) امروز است متفاوت می باشد. قرآن با به کارگیری این واژه جامعه مؤمنان را از گروه های رایج زمان که رأس آن ها مفاهیمی نظیر “قبیله” بود متفاوت ساخته است. و اشتباهی که در جوامع اسلامی پیش آمد این بود که در بعضی مقاطع خواستند (حتی در حال حاضر هنوز هم می خواهند) احکام و قوانین قبیلهای را بر وضعیت یک دولت به مفهوم امروزی تطبیق دهند بدون آن که به تفاوتها وتمایزهای آنها توجه کنند. در حالی که اگر به مفهوم دقیق امت و محتوای آن توجه میکردند آنگاه با عنوان دولت به معنای کنونی بیشتر قابل انطباق بود. زیرا حقی که برای حاکمیت به امت داده می شود نشأت گرفته از مبادی است که درسطور آتی خواهیم گفت.
ب– مسئولیت نسبت به سرنوشت. به موجب تعلیمات اسلامی، انسان خلیفه خداوند در زمین است و او انسان را مسئول رهبری و پیشرفت در جهانی که زندگی میکند قرار داده است. بر این اساس نظریه “حاکمیت مردم” شکل میگیرد.
ج- بیعت- بیعت و بیع هر دو لغتاً مصدرند برای فعل باع. اهل لغت گویند: بیعت هم در بیع خصوصی و هم در بیعت های سیاسی به معنای دست دادن به نشانه پیمان است.[۱] علامه طباطبایی گوید: “بیعت از بیع گرفته شده است مردم رسمشان این بوده که وقتی میخواستند بیع را منجز و قطعی کنند بایع دست راستش را به دست مشتری میزد و این کار را صفقه می گفتند و با وقوع آن معامله انجام یافته تلقی می شد …… و لذا دست دادن به سلطان را به عنوان اطاعت بیعت می گویند”[۲] از نظر تحلیل حقوقی همانطور که بیع یکی از معاملات معاوضی و نتیجه آن تبادل عوضین است، در بیعت نیز عقدی میان بیعت کننده (مبایع) و رییس برقرار میگردد. مبایع مال و امکانات خود را تحت تصرف او قرار میدهد و رییس متقابلاً متعهد می شود که در حفظ منافع و مصالح او نهایت مساعی خود را به کار برد. به دیگر سخن بیعت وسیله ای است برای انشاء ولایت، که پس از تحقق رضا و توافق انجام میگیرد.[۳] و به تعبیر دیگر یک توافق و تراضی طرفینی است. هر کس میتواند از رهگذر بیعت در فعالیتهای سیاسی وارد گردد و در ساختار جامعهای که زندگی میکند سهیم باشد .
این روند یک سنت عقلایی و رایج میان جوامع بوده است که در حقوق عمومی اسلامی به موجب آیات متعددی از قرآن مجید مورد امضای شرع قرار گرفته است و حتی در دوران نبوی برای ساختار قدرت سیاسی بنیان بیعت مورد عمل واقع شده و بعد از رحلت رسول الله(ص) برای جانشینان او نیز همان سنت پیروی شده است. سنت بیعت همیشه با آزادی همراه بود، هرچند در مقاطع خاصی برخی از قدرتمندان سعی کردند با اجبار مردم را وادار به بیعت کنند ولی شخصیت های بزرگی در تاریخ اسلام از جمله حضرت حسین بن علی(ع) تا پای جان برای مقابله با آن ایستادگی کردند.
[۱] – لسان العرب، ج۸ ص۲۶
[۲] – المیزان، ج۱۸ ص۲۷۴.
[۳] – منتظری،آیت الله، نظام الحکم فی الاسلام، ص۱۷۲.